[ و از او پرسیدند بهترین شاعران کیست ؟ فرمود : ] شاعران در میدانى نتاخته‏اند که آن را نهایتى بود و خط پایانش شناخته شود ، و اگر در این باره داورى کردن باید پادشاه گمراه را این لقب شاید ( امرء القیس مقصود اوست . ) [نهج البلاغه] باورداشت مهدویت - طبیب عشق....
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 باورداشت مهدویت - طبیب عشق....

باورداشت مهدویت

چهارشنبه 87 خرداد 1 ساعت 11:0 عصر

آیت الله العظمى صافى گلپایگانى
بدون شک، «عقیده به مهدویت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى (علیه السلام) به عنوان منجى عالم بشریت باورى صرفا اسلامى است که بر اساس کتاب و سنت پدید آمده و همگى مسلمانان پیشین و پسن، بر آن اتفاق نظر دارند وحتى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن احادیث وارده در این باب حکم نموده اند.
این باور داشت، به عنوان اندیشه اى اسلامى، بر پایه قویترین برهانهاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاریخ و شواهد بسیار آن بهترین تایید بر صحت و متانت آن به شمار مىرود و هیچ یک از مسلمانان - چه از شیعیان و چه اهل سنت - به انکار یا تشکیک در آن نپرداخته است مگر برخى از تازه به دوران رسیدگانى که تحت تاثیر تبلیغات غربیان قرار گرفته و در دامهاى استعمار گرفتار آمده و فرهنگ را جز با انکار الهام و روایات قطعیه و یا تعریف و تاویل آن در چهارچوبه مقاصد منکرین دیانت و مادى گرایان تفسیر و تحلیل نمى کنند.
این کژ اندیشان بدین وسیله کوشیدند، تا درى را بگشایند که اگر - خداى نخواسته - گشوده گشت دیگر راهى براى اعتماد بر سنت و استناد به آن و اطمینان به ظاهر کتاب و سنت باقى نمىماند و آیین شریف اسلام و دعوت پیامبر (صلى الله علیه و آله) بر اساس خواسته بدعتگزاران و هوا پرستان، دستخوش تغییر و تحرف قرار مىگیرد.
براستى اگر چنین روایاتى که بزرگان علم حدیث و کار آموزگان و نام آوران این رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعى بودن آنها تصریح کرده اند بتواند مورد انکار و تردید قرار گیرد، پس وضع و حال دیگر روایاتى که «خبر واحد» شمرده مىشوند، یا حداقل در این درجه از اعتبار نیستند چه خواهد بود؟
گروهى از اندیشمندان اسلامى نسبت به این گونه منحرفین از کتاب و سنت که با جرات و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پیامبر گرامی اش (صلى الله علیه و آله) به ایجاد شک و تردید و تحریف، در اصل مسلم مهدویت پرداخته اند اعلام خطر نموده، و کتابها و مقالاتى را در رد و ابطال نظریات آنان نگاشته اند.
آنچه مسلم است این که، در پس پرده این توطئه جز دستهاى پلید کسانى که در صدد سست کردن اعتقادات مسلمانان و خدشه دار کردن متون اسلامى هستند دستى را نمىتوان دید در گذشته همین التزام و اعتقاد و پایبندى مردم به کتاب و سنت پاک پیامبر بود که دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در کشورهاى اسلامى باز مىداشت و راه سلطه بر این بلاد را بر روى آنان مى بست و اکنون نیز به خوبى پیداست که چیزى جز سست شدن همین مبانى اعتقادى و کم شدن پایبندىها به قرآن مجید و روایات شریفه نیست، که راه نفوذ و سلطه را بربیگانگان گشوده است! - خداوند ما را از فتنههاى گمراهان و هوا پرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد - خندهآورد است که این بى خبران و غرب باوران - که به شدت دور از شناختحقایق اسلامى و فهم مصالح مسلمین اند - در تضعیف «باور مهدویت» و احادیث مربوط به آن، گاهى به این بهانه تمسک جسته اند، که این عقیده اصولا از عقاید پیشگامان اهل سنت نیست و در بین صحابه قرن اول هجرى و تابعین ذکرى از آن به میان نیامده است.

                                      

 گاهى دایه مهربانتر از مادر شده این عقیده را سبب اختلاف و درگیرى بین مسلمانان و قیام علیه حکومتها و موجب تبلیغات سیاسى دانسته اند و گاهى نیز به برخى اختلافاتى که بین پارهاى از احادیث این باب است استناد کرده اند
و همه این ها، از عجیب و غریبترین نوع استدلالاتى است که در رد سنت شریف نبوى به آن تمسک شده است از آن رو که:
اولا: بر وقوع ذکر این عقیده بین صحابه و تابعین صدر اول اسلام و بر اینکه خود پیامبر (صلى الله علیه و آله) اولین پایگاه براى نشر «عقیده به مهدویت» در بین مسلمانان بوده اند چه دلیلى قوىتر و محکمتر از وجود خود این احادیث متواتره در اصلىترین و معتبرترین کتابهاى اهل سنت؟!
و چه برهانى روشن تر از اجماع علماى مسلمین و اینکه آنان هیچکس از مدعیان مهدویت را با استناد به «عدم صحت ظهور مهدى (علیه السلامرد نکرده اند بلکه در رد ادعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانه هاى خاص مهدى (علیه السلام) در آنها» استناد کرده اند.
چنانکه حکایت «محمد بن عجلان» با «جعفر بن سلیمان» و آنچه فقیه ان و اشراف اهل مدینه درباره آنان گفته اند، شاهدى آشکار در این زمینه به شمار مىرود.
پس اگر این همه احادیث، با توجه به فراوانى و تواترى که دارند و با عنایت به اجماع و اتفاقى که از ناحیه علماى اسلامى بر مضمون این احادیث صورت گرفته است، نتواند دلیل بر صحت و استوارى «عقیده به مهدویت» باشد پس به کدامین دلیل مىتوان استناد کرد؟ و درستى انتساب کدامین عقیده اسلامى به صحابه و پیامبر اکرم را مىتوان اثبات نمود؟
ثانیا شاید هرگز هیچ عقیده و یا اصلى را نتوان یافت که بر سر آن اختلاف و درگیرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتى مىتوان گفت که پیرامون «مسائل خدا شناسى» و «نبوت پیامبران الهى علیهم السلام» نیز نزاعها ودرگیرىها، بیش ازمسئله «مهدویت» به وقوع پیوسته است. چنانکه بین مکتب اشاعره و غیر آنان و بین پیروان مذاهب شافعى، حنفى، حنبلى، مالکى و غیر آنان درگیرىها بلکه جنگهاى خونین بسیار اتفاق افتاده است.
بلکه مىشود گفت: بر سر مفاهیمى همچون «عدالت» و «امنیت» و سایر مفاهیمى که همه انسانها بر لزوم آن اتفاق نظر دارند و بر سر تحقق آنها و یا دفع کسانى که آنها را وسیله اى براى مقاصد سیاسى خویش قرار مىدادند، جنگهاى خانمان برانداز و معرکه هاى خونینى درگرفته است و چه بسا که تعداد قربانیان بشریت که با اسم «اقامه حق» و «رعایت عدالت و برابرى» و «حمایت از آزادى انسان و حقوق او» به خاک و خون غلطیده اند بیشتر از تعداد قربانیان هر موضوع و عنوان دیگرى باشد.
نتیجه اینکه پوشیده شدن حق به باطل، و عرضه باطل به جاى حق، اگر چه از طرف اهل باطل و منحرفین، زیاد انجام مىپذیرد، لکن به حق ضررى نمىرساند و خدشه اى وارد نمىکند چنانکه خداوند بزرگ مىفرماید:
(
بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون)
«
بلکه ما، حق را بر باطل مىافکنیم تا آن را در هم شکافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بین رونده و باطل شدنى است و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصیف مىکنید
علاوه بر اینکه باید توجه داشت که فریب خوردن عوام و قبول ادعاى دروغین دجال گونههاى مدعى مهدویت توسط آنان در بیشتر موارد به خاطر عدم آشنایى آنان به نشانه هاى حضرت مهدى (علیه السلام) و نسب شریف ایشان و ویژگىهاى خاصى است که براى ایشان در احادیث مختلفه مورد تصریح قرار گرفته است وگرنه در این باب جایى براى گمراهى و گمراه ساختن دیگران وجود ندارد.
این وظیفه علما و اندیشمندان است که «عقیده به مهدویت» را تبیین کنند و هدفهاى آنرا به مردم بشناسانند و ویژگىها و نشانههایى را که به وسیله آنها «حضرت مهدى موعود (علیه السلاماز دغل پیشگان مدعى «مقام مهدویت» باز شناخته مىشود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضیح دهند.
این امور را جز کسانى که در علم حدیث شناسى، داراى تجربه و مهارت کافى باشند باز نمىشناسند و اگر جز این بود و به خاطر کمترین تعارض و اختلافى باید همه احادیث متعارض کنار گذاشته مىشد لازم بود که کلیه روایات یا حداقل اغلب آنها از درجه اعتبار ساقط باشند که نتیجه اش تغییر چهره دین اسلام در اکثر احکام شرعى و دستورات فقهى بود زیرا کمتر موضوعى در عقاید و احکام و تاریخ و تفسیر قرآن کریم و مانند آنها پیدا مىشد که احادیث وارد شده در آن موضوع بدون اختلاف و تعارض باشند اگر چه تعارضى «ناپایدار» به «عموم و خصوص» یا «اطلاق و تقیید».
بنابراین در از بین بردن این تعارضات ابتدائى که در گفتگوهاى عادى مرم نیز وجود دارد و در تشخیص حدیث درست از نادرست و حدیث قوى از ضعیف روایت معتبر از غیر معتبر تنها راه این است که به قواعد و مقرراتی که در نزد عقلا و اندیشمندان معتبر است استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحیت دار رجوع شود و بدین وسیله بعضى از احادیث را به بعضى دیگر بازگردانده و در صورت امکان جمع بین روایات و عمل به روایتى که از نظر سندى یا مضمونى قوت و متانت بیشتر دارد یا با قرآن کریم و سنت ثابت شده و مانند آن موافقتر است به این قاعده عمل شود و از رد کردن روایت و نادیده گرفتن آن خوددارى گردد.
نتیجه کلام اینکه اخبار و روایاتى که درباره «مهدویت» ازمعصومین (علیه السلام) وارد شده، همگى باید در پرتو چنین قواعدى، بحث و بررسى شود. که چنانچه احادیث «متواترى» داریم مورد عمل قرار گیرد و در اخبار «غیر متواتر» نیز بعضى به بعضى تقویت شده، و برخى، برخى دیگر را تفسیر کنند و اگر «خبر ضعیفى» هم هست ملاحظه شواهد و قرائن و بقیه موارد تایید معتبر در آن عمل شود.
از این رو مىتوان گفت: هیچ کسى احادیث وارده در باب «عقیده به مهدویت» را مردود و شبهدار نمىپندارد مگر ناآگاهان به صناعتحدیث شناسى یا آگاهانى که تحت تاثیر تبلیغات باطل و فتنه هاى گمراهى آفرین استعمارگران با سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به دشمنى برخاسته اند.
پىنوشتها:
متواتر به معنى «پیاپى» در اصطلاح «حدیث شناسى» به احادیث متعددهاى گفته مىشود، که روایت کنندگان آن در هر طبقه، به گونهاى زیاد باشند که از مجموع روایات آنها «علم عادى» به صدور آنکلام، از معصوم (علیه السلام) حاصل آید. به عبارت دیگر اختلافات راویان و تعدد آنها در نقل یک خبر از معصوم (علیه السلام) به حدى باشد که توافق آنان بر «کذب» و همدستى آنان در «جعل خبر» ممکن نباشد.
«
خبر واحد» خبرى است که نقل کننده آن یک یا چند «راوى» باشد. تا آنجا که به حد «تواتر» نرسیده باشد و در اصطلاح «حدیثشناسى» تقسیم بندىهاى مختلف و اقسام گوناگون دارد مشهورترین اقسام آن در رابطه با «راوى» عبارتند از: «صحیح»، «حسن»، «موثق» و «ضعیف».
از جمله این اختلافات، اختلاف بر سر نام «پدر» بزرگوار حضرت مهدى (علیه السلام) است که در پارهاى از روایات اهل سنت عبارت «اسم ابیه اسم ابى» به حدیث مشهور پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) «اسمه اسمى و کنیة کنیتى» افزوده شده است به این معنا که «نام مهدى همنام من، و کنیه او همانند کنیه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من استو یا اختلاف بر سر زمان تولد، و مدت عمر، و علامات قبل از ظهور، که همگى این موارد در خود مدارک اهل سنت قابل دسترسى و نظر مشهور شیعه بر طبق احادیث وارده در همان کتابها قابل اثبات است.
جریان محمد بن عجلان در صفحه 174 از کتاب البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان نقل شده است محمد بن عجلان یکى از فقهاى مدینه بود، که در زمان حکومتبنى عباس با مردى به نام محمد بن عبد الله محض که از نسل امام حسن مجتبى (علیه السلام)، بود بیعت کرد. منصور خلیفه عباسى که بسیارى از سادات حسنى را به جرم مخالفت با دستگاه حکومت کشته بود محمد بن عجلان را احضار کرد و بعد از تحقیق درباره بیعت او با محمد بن عبدالله، دستور داد دست او را ببرند و گفت: این دستى که با دشمن من بعیت کرده است باید بریده شود فقهاى مدینه وساطت کردند و گفتند این مرد تقصیرى ندارد چون فقیه است و بر طبق روایات خیال کرده که محمد بن عبدالله بن محض «مهدى امت» است از این رو با او بیعت کرد و قصد دشمنى با تو را نداشته است.
سوره انبیاء آیه 18
تعداد کسانى که در طى تاریخ اسلام ادعاى «مهدویت» داشته و به انگیزه هاى مختلف به دروغ خود را «قائم آل محمد (صلى الله علیه و آلهمعرفى کرده اند یا برخى از مریدان آنها، این عنوان را به دروغ بر ایشان تبلیغ و ترویج کرده اند، بیش از پنجاه نفر مىباشد.
براى شناختن این خصوصیات از حیث اصل و نسب و سیماى ظاهرى و کیفیت اخلاق و رفتار و از حدیث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حکومت آن بزرگوار مىتوان به کتابهایى که در این باب نوشته شده است همچون مهدى موعود منتخب الاثر و ... مراجعه نمود.
غیر متواتر، اعم از خبر یک یا چند راوى و اعم از اینکه قراینى بر صحت و صدور آن از معصوم (علیه السلام) وجود داشته یا نداشته باشد تعبیرى دیگر از همان «خبر واحد»است.
احادیث متعددى که با اسناد گوناگون و به وسیله راویان مختلف از هر یک از معصومین (علیهم السلام) نقل شده اند اما همگى آنها از حیث مضمون و لفظ کاملا یکسان بوده و در تعابیر و کلمات هیچ اختلافى با هم ندارند.
چنانکه همه این راویان اتفاق دارند بر اینکه از پیغمبر (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «انى تارکم فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتى
این مخالفت بین دو حدیث متواتر به گونهاى نیست که با هم تضاد و تناقصى داشته باشند بلکه یکى از آن دو به عنوان شرط یا قید یا خصوصیتى زاید بر دیگرى قابل جمع با آن مىباشد.
احادیث متعددى که اگر چه در الفاظ و تعابیرشان اختلافاتى وجود دارد اما به خاطر کثرت راویان به گونهاى هستند که مىتوان علم اجمالى پیدا کرد که حداقل یکى از آنها با همین الفاظ و کلمات وارده در حدیث از معصوم (علیه السلام) صادر گردیده است. مثلا در بعضى از این گونه روایات آمده است که: خبری که «راوى مؤمن» آن رانقل کرده باشد حجت است و در بعضى دیگر آمده است خبری که «راوى» آن راستگو باشد حجت است و در بعضى دیگر آمده است: خبرى که روایت کننده آن «عادل» باشد حجت است در اینجا علم پیدا مىکنیم که حداقل یکى از این روایت ها صحیح و صادر شده از معصوم است.
حال در این میان روایتى راکه خاص تر از بقیه روایات است و شمول کمترى دارد و به عبارت دیگر بقیه روایات هم آن را به نوعى تایید مىکنند، اختیار کرده و به مضممون اش عمل مىنمائیم که مثال در مذکور آخرین دسته این روایات یعنى حجت بودن «خبر عادل» است زیرا اگر راوى «عادل» باشد حتما «مؤمن» و «راستگو» هم هست و دو دسته قبلى آن را شامل مىشوند.
مجموعه اى از احادیث که همگى بر معنایى خاص یا حکمى معین «دلالت مشترک» دارند، اگر چه در الفاظ و تعابیر با یکدیگر اختلاف دارند. به شکلى که در بین این مجموعه هیچ حدیثى را نتوان یافت که به طور قطع و یقین «مضمون» و «متن» و «الفاظش» همگى از ناحیه معصوم (علیه السلام) صادر شده است.
مثل روایت هایى که درباره کیفیت جنگ هاى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) با الفاظ و تعابیر و مضامین گوناگون وارد شده اند، ولى همگى آنها در اثبات شجاعتبىنظیر براى مولا على (علیه السلام) متفق هستند. و مثل حکایات فراوان و نقلهاى متفاوتى که درباره بخشش و کرم حاتم طائى در کتابهاى مختلف وجود دارد که از همگى آنها به آنچه که قدر مشترک و مضمون عام بین همه آنهاست، یقین و علم قطعى پیدا مىشود و آن، وجود حاتم در زمانى از زمانهاى گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسیار توسط او مىباشد.


نوشته شده توسط : آسمون

دل نوشته ها [ نظر]