وبلاگ :
طبيب عشق....
يادداشت :
دفاع از مهدويت3
نظرات :
4
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احمد
امانت فاطمه
به يادمان مانده است که يک روز، پدري آسماني رو به امتي سست عنصر فرمود: من مي روم اما دو چيز گرانبها از خود به جا مي گذارم، قرآن و عترتم.
به يادمان مانده که عترتش يعني فاطمه اش را ميان کوچه ها سيلي زدند و پشت در پهلو شکستند.
به يادمان مانده است مردمي سنگدل گريستن را هم بر او حرام دانستند و به علي گفتند: فاطمه را بگو يا شب گريه کند يا روز.
به يادمان مانده است فاطمه گريزان از مردمي خائن به امانت پدر، زير آفتاب گرم روي خاکهاي بيابان زانو مي زد، اشک مي ريخت و با خدا راز و نياز مي کرد.
به يادمان مانده است که فاطمه واسط? خلقت بود و خدا نخواست شاهد رنجش باشد. پس او را به مهماني خود خواند.
اما از يادمان رفته است که در اين زمانه دل فرزند فاطمه شکسته تر است.
از يادمان رفته است که هر چند فرزند او ما را رها نکرد و در حقمان کوتاهي روا نداشت، ما او را فراموش کرديم و در حقش کوتاهي روا داشتيم.
از يادمان رفته است که او نيز چون مادر، بيابان نشين شده و منتظر است تا ما دست برآريم و آمدنش را از خدا بخواهيم.
به يادمان مانده است مردم آن روز امانت پيامبر را پهلو شکستند اما از يادمان رفته است که ما امانت فاطمه را هر روز نه پهلو که دل مي شکنيم و نه سيلي که خنجر مي زنيم و نه از دشمنان که از ما گريزان شده.