دل سرچشمه حکمت است . [امام علی علیه السلام]
عدل عالمگیر، عدل بعدى است :
عدل دولت بر ملت ؛ عدل ملت بر ملت ؛ عدل ملت بر دولت .
عدل دولت بر ملت ، عبارت است از عدل تخلف از قانون ، که فاقد زورگویى و استثمار ملى خواهد بود و قانونش قانونى است که به تصویب الهى رسیده باشد؛ خدایى که همه افراد بشر را مى شناسد و به خصوصیات همگان آگاه است .
عدل دولت بر ملت ، مانند حکومت على علیه السّلام . ولى حکومت آن حضرت پایدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود که عدل ملت بر دولت باشد.
آیا ناکثین و قاسطین و مارقین ، عدالت پیشه بودند؟!
آیا اهل کوفه ، با على علیه السّلام به عدالت رفتار کردند؟ و رهنماییهاى حضرتش را براى جنگ و صلح به کار بستند؟
عدل ملت بر ملت ، وقتى محقق مى شود که ظلم و ستم شخصى از میان افراد ملت بیرون رود. عدل ملت بر ملت بر قرارى راستگویى و درستکارى در میان خود افراد است که هیچ یک از آنها در نهان و آشکار به دگرى ظلمى نکند و ستمى روا ندارد. این است تکامل ملى و رشد افراد.
این وقت است که قوه قضاییه از کار مى افتد و درهاى دادگسترى بسته مى شود. این حکومت ، ازلى نیست ، ولى ابدى و جاودان خواهد بود و تا جهان بر پاست و بشر بر گستره زمین ، قدم بر مى دارد، این حکومت باقى خواهد بود. آرى ، عدل عالمگیر ازلى نیست ، ولى ابدى است .
در این حکومت ، مرزهاى مصنوعى جغرافیایى که دولتها تاءسیس کرده اند، برداشته مى شود و حکومتهاى نژادى و منطقه اى - به هر شکلى که باشند - از میان مى روند. دیکتاتورى سیاه ، دیکتاتورى سرخ ، حکومت اکثریت به نام دموکراسى ، در این حکومت حل مى شوند. آنچه که بایستى به سراغش رفت ، بعد سوم عدالت است که عدل ملت بر ملت باشد؛ یعنى گسترش عدل در میان خلق و آن در صورتى است که وجدان انسانى فرد بر او قاضى و حاکم باشد و خود، پلیس خود باشد تا از ارتکاب جرم و گناه دورى کند و این حقیقت بجز ایمان به خدا، راه دگرى ندارد.
خداى عادل روز واپسین را در انتظار نیکوکاران و گنهکاران قرار داده است ، و مقصود از حکومت مذهب همین است و جز این نیست که پایه اش بر بعدهاى سه گانه عدالت بر قرار باشد و پایه آن بر ایمان بر مبداء و معاد.
حکومت مذهب ، حکومت خود است بر خود، و دمکراتیک ترین حکومتهاست چنانچه در حکومت حضرت على دیده شد. لازم نیست که بعد سوم عدالت همگانى شود و همه افراد بشر چنان باشند. همان اندازه که بخشى از مردم چنین شدند و شماره آنها به عددى برسد که بتوانند پرچم عدل را در زیر سایه حاکمى عادل در اهتزاز در آورند، آغاز عدل عالمگیر در جهان بشریت خواهد بود.
حضرت مهدى ، پرچم عدل را در جهان خواهد بر افراشت و خوشبختى و آسایش همگانى خلق جهان را براى همیشه ، تاءمین خواهد کرد.
و آن وقتى است که شماره یاران با وفایش به عددى که مورد احتیاج است برسد و مردانى نیکوکار در زیر سایه بزرگمردى بزرگوار قرار گیرند.
نوشته شده توسط : آسمون
قبل از هر چیزی میلاد با سعادت سرور جوانان بهشت امام حسین علیه السلام وجانباز رشید اسلام حضرت ابو الفضل العباس رو به همه دوستداران این عزیزان تبریک میگم.وارزوی زیارت با معرفت امام حسین رو براتون از خداوند مهربون خواهانم.
اعضاى مجمع عمومى سازمان ملل ، نماینده ملتها نبوده و نیستند بلکه فرستاده دولتها هستند. نمایندگان انتصابى هستند، نه انتخابى و برگزیده .
براى پنج دولت بزرگ حق و تو در رد تصمیمات شوراى امنیت قائل شده اند. این حق ، به زیان خلق جهان است ، چنانچه به زیان خود دولتهاى بزرگ نیز هست ؛ چون و توى یکى از آنها مطابق دلخواه چهار دولت دیگر نخواهد بود. این حق را تصویب کردند تا استالین دیکتاتور شوروى در سازمان ملل شرکت کند و فوق قوه اجرائیه سازمان و شوراى امنیت باشد.
این گام نیز، مانند گام نخستین ، دردى از دردهاى خلق جهان را درمان نکرد. متفکران بشر، براى تشکیل حکومت جهانى واحد، گفته اند که بایستى این حکومت بر پایه چهار اصل بر پا شود.
1 - قوه مقننه عالمى که پارلمان جهان باشد و همه ملتهاى جهان در آن عضویت داشته باشند؛
2 - شوراى عالى اجرایى که به منزله هیاءت دولت بوده و مجرى قوانین پارلمان جهانى باشد؛
3 - قوه قضاییه عامه و جهانى ؛
4 - ارتش جهانى که در اختیار شوراى عالى اجرایى باشد.
ولى این چهار اصل ، گونه اى است از تئورى که قابل پیاده شدن نیست . تشکیل پارلمان جهانى - بر فرض که با انتخاب ملتها صورت گیرد مادام که یک زبان جهانى که همگان بدان آشنا باشند - ممکن نیست ، اختلاف زبان ملتها و نا آشنا بودن هر نماینده اى به خصوصیات زبان نماینده دیگر، مشکل بزرگى است که قابل حل نخواهد بود.
قانون به چه زبان نوشته شود که همگان آن را بفهمند، تا مورد تصویب قرار گیرد و قضات بتوانند در دادگاه بنصوص آن استناد کنند؟
پس نخست ، بایستى زبان جهانى درست شود، سپس پارلمان جهانى تشکیل گردد. هنوز زبان جهانى همه کس دان در میان بشر پیدا نشده و بسیار بعید است که در آینده پیدا شود؛ آن هم زبانى که قانون ، بدان زبان نوشته شود.
اشکال زبان در تشکیل شوراى عالى اجرایى نیز هست . شرکت کنندگان در آن ، به چه زبان سخن گویند تا به مقاصد یکدیگر پى برند؟ تصویبنامه ها به چه زبان نوشته شود؟
تشکیل قوه قضاییه عامه نیز خالى از اشکال نیست ؛ چون قضاوت پایه هاى متعدد دارد و این قوه بر کدام پایه قرار مى گیرد؟
یک پایه دستگاه قضایى ، احقاق حق است و پایه دیگر، فصل خصومت . کدام یک بایستى پایه قضاوت عامه قرار گیرد؟ قضاوتهاى فاشیستى گونه اى است ، قضاوتهاى سوسیالیستى گونه اى دیگر، قضاوتهاى دمکراسى مباین با هر دو.
مجازات اعدام ، محل اختلاف دستگاههاى قضایى است ؛ یکى مى گوید بایستى باشد و دیگرى مى گوید نبایستى باشد.
در نظر یک قاضى ، کارى ، گناه به حساب مى آید و قاضى دیگر آن را گناه نمى داند. حصول مالکیت و اسباب آن نیز مورد اختلاف دستگاههاى قضایى است .
به ارتش جهانى نیز، در این حکومت ، نیازى نیست ؛ زیرا که ارتش ، مدافع دولتى است در برابر دولت دیگر. وقتى که دولتها یکى شدند، وجود ارتش ضرورى نخواهد بود. در آغاز تشکیل این حکومت ، به وجود چنین ارتشى است تا بتوان آن را در تمام جهان بر قرار کرد، ولى منجر به خونریزى بسیار خواهد شد و سالیانى دراز ادامه خواهد یافت معکوس خواهد داد.
حکومت واحد جهانى ، تحقق پذیر نیست ، مگر در صورتى که ملتها خواستار آن باشند و آن وقتى است که عدل عالمگیر به وسیله حاکم عادلى بر قرار شود. این حکومت ، مطلوب طبیعى و عقلى همه افراد بشر خواهد بود، و بدون خونریزى و دستگاههاى امنیتى است .
این حکومت که در کشورى بر قرار گردد و عدل در آن پیاده شود، ملتهاى همسایه از آن آگاه مى شوند و یکى پس از دگرى ، الحاق خود را بدان اعلام مى دارند. کشورهاى دور دست که از آن آگاه شدند، بدان ملحق مى شوند و در جرگه دولتهاى مشترک العداله داخل مى شوند. عدالت ، از تعصب نژادى مطلوبتر است .
نوشته شده توسط : آسمون
حضرتش در این حکومت ، مانند یکى از مردم جا دارد و زندگانى مى کند و راهنما و مجرى قانون است .
عدل عالمگیر به وسیله زور و قدرت امکان پذیر نیست و حکومت زور - بر فرض بر قرار شدن - دوامى نخواهد یافت . حکومت زور ماندنى نیست و از میان خواهد رفت .
حکومت سوسیالیستى شوروى که در بخشى از جهان بر قرار بود، وقتى که در حد اعلاى قدرت بود و قویترین دستگاه امنیتى جهان را در اختیار داشت ، متلاشى گردید، چون حکومت عدل نبود، چون خواسته خلق نبود.
قیامهاى شخصى و دسته جمعى پى در پى ملتها، نخواهد گذارد، حکومت زور باقى بماند. حکومت جهانى ، وقتى باقى مى ماند که داراى عدلى عالمگیر باشد؛ وقتى دوام مى یابد که خواسته خود مردم باشد و مطلوب خلق .
در این صورت ، خود مردم ضامن بقاى آن و پشتیبان آن خواهند بود.
حکومت جهانى ، بشرى است ، حکومت ملى نیست و اختصاص به نژاد و عنصرى ندارد و ملتى را بر ملت دیگر، ترجیح نمى دهد.
در این حکومت ، به پارلمان جهانى نیازى نیست ؛ زیرا خلق جهان در کشورهاى جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افکار و رفتار و پسند و ناپسند، متباین هستند؛ پسندیده نزد مردمى ، ناپسند، نزد مردم دیگر است .
اکثریت در آن تحقق پیدا نمى کند و قانونى به تصویب نمى رسد.
آیا قانون واحد، مى تواند شامل متباینات و پسند و ناپسندها باشد؟!
و اگر پارلمان جهانى به کلیات مشترک اخلاقى و انسانى پسندیده کند، جنبه تشریفاتى خواهد داشت و مقنن نخواهد بود.
و به همین نظر، ارتش واحد جهانى نیز دوامى نخواهد یافت ؛ چون اختلافات زبانى و نژادى و قومى موجب درگیرى میان افراد آن خواهد بود و سرانجام ، از هم پاشیده مى شود. ارتش براى دفاع از دولتى بیگانه است و در زمان حکومت واحد جهانى دولت ثانى وجود ندارد؛ پس بدان احتیاجى نیست . حکومت واحد جهانى داراى دو قوه است : قضایى و اجرایى . آن هم در آغاز تشکیل ، تا عدل عالمگیر پیاده شود، تا قانونى که از سوى خداى خلق براى خلق تصویب شده ، اجرا گردد.
ولى سرانجام این دو قوه هم منحل مى شود، چون اختلاف قضایى در میان خلق وجود نخواهد داشت ، خلق خواهد بود و خلق ، مردم خواهند بود و مردم . نزاع و خلافى میان آنها نخواهد بود و نیاز به قوه قضاییه و قوه مجریه بر طرف مى شود و خود مردم ، مجرى قانون مقدس الهى خواهند بود و تجاوزى از طرف کسى به کسى نخواهد شد.
سالیان درازى است که فکر حکومت واحد جهانى در مغز دانشوران و متفکران بشر راه یافته و نخستین گام براى آن پس از جنگ جهانى اول به صورت ((جامعه ملل )) برداشته شد، ولى به عللى چند نتوانست کارى انجام دهد که یکى از آن علل ، فقدان قوه مجریه بود. در نتیجه ، موسولینى رهبر کشور ایتالیا، با خونریزى ، کشور حبشه را بلعید و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگیرى کند.
پس از جنگ دوم جهانى ، دومین گام به نام ((سازمان ملل )) برداشته شد که از قوه مجریه نیز برخوردار بود و ارتش تحت اختیار داشت .
ولى نتیجه اى براى سعادت بشر از آن حاصل نگردید. هنوز ظلم و ستم اسرائیل بر مردم فلسطین باقى است . سیاه پوستان آفریقا از ظلم سفید پوستان مى سوزند و مى سازند. صربها در شکم اروپا، به کشتار مردم بى گناه ادامه مى دهند. حکومتهاى دیکتاتورى فردى یا حزبى بر مردم کشورشان مى تازند و ملتها در آتش ظلم و ستم دولتها مى گدازند.
ادامه دارد....
نوشته شده توسط : آسمون
عدل عالم گیر
از خواسته هاى فطرى بشر، آزادى در سفر و در حضر است ؛ به هر جا که مى خواهد بتواند برود و هر جا مى خواهد بماند، بتواند بماند. این خواسته ، در این زمان انجام پذیر نیست .
تعدد کشورها، مرزهاى جغرافیایى ، قدرتهاى گوناگون ، مانع رسیدن بشر، بدین خواسته فطرى اش است .
سفر، گذرنامه مى خواهد، اذن خروج مى خواهد تا بتوان از مرز هوایى یا دریایى و یا زمینى خارج شد.
به هیچ کشور نمى توان داخل شد، مگر آن که حکومتش اجازه دهد و گذرنامه را ویزا کنند. خارجیان حق ندارند، بدون اجازه دولت ، در کشورى سکونت کنند، حق ندارند در آن کشور به کار پردازند و زندگى کنند، مگر آن که از دولت اجازه بگیرند و پروانه کسب داشته باشند.
این خواسته بشر در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى ، تحقق پذیر است و بیقین روزى خواهد رسید که بشر بدین خواسته مى رسد، چون خواسته همگانى است و امکان پذیر.
مرزها برداشته خواهد شد، کشورها، کشورى واحد خواهند شد، دولتها و حکومتها، حکومتى یگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختیار همه افراد قرار خواهد گرفت .
از خواسته هاى فطرى بشر، مساوات نژادى و عنصرى است ، تا سپید بر سیاه برترى نداشته باشد، تا اروپایى بر آفریقایى تسلط نداشته باشد، تا عرب بر عجم ، فارس بر ترک ، پارسى بر هندى ، تقدم نجوید.
این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى ، محقق مى شود؛ چون خواسته همگانى است و امکان پذیر.
از خواسته هاى طبیعى بشر، مساوات فقیر است با غنى ، این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى ، تحقق پذیر است .
الغاى سلطه قوى بر ضعیف و مساوات آنها در حقوق ، از خواسته هاى همگانى خلق است و در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى محقق مى شود. عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى ، آرمان خلق عالم است .
حکومتى که پایه اش بر عدل و داد، نهاده شده است .
این حکومت ، حد و مرز ندارد و بشر را از زندانى شدن در شهرى و یا کشورى نجات خواهد داد.
مرزهاى کشورها براى انسانها، طبیعى نیست و مصنوعى است و ساخته شده دولتهاست ، نه خلق و مردم .
در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانى ، تبعیضات نژادى وجود ندارد؛ چون حکومت مردم است نه حکومت نژاد و نه حکومت گروهى خاص . عدل عالمگیر قوى و ضعیف نمى شناسد، ضعیف از مردم است ؛ چنانچه قوى نیز از مردم است و هر دو با یکدیگر مساوات دارند.
حکومت واحد جهانى ، حکومت یک تن نیست ، حکومت یک حزب نیست ، حکومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست یک تن یا چند تن .
مرزبندى کشورها و تبعیضات نژادى به سود دولتهاست ، نه به سود مردم .
این پدیده ها از کوتاهى فکر ریشه مى گیرد هنگامى که زمامداران بشر، انسانهاى کامل شدند، این پدیده ها از جهان زدوده مى شود.
چه وقت ؟ وقتى حضرت مهدى بیاید و عدل عالمگیر را بر پا کند و آن را براى خلق جهان ارزانى بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.
نوشته شده توسط : آسمون
آیة الله سید رضا صدر
انسان کامل و مقدسى که رهبرى جهان را به دست خواهد گرفت و به کمک عقل بشر خواهد شتافت و بر پا دارنده عدالت ابدى و جهانى خواهد بود، در زبان دانش و معرفت ((مهدى )) نامیده شده است .
آیا این نام را اسلام براى حضرتش نهاده است ؟ آرى .
مهدى ، کسى است که ظلم و ستم را از جهان بر کند و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد براى همیشه آکنده سازد.
نظریه مهدى ، سمبل مبارزه با ظلم و بیدادگرى و بر انداختن ستمکارى از صفحه گیتى است . چنانچه در گذشته یاد شد، این نظریه از امیدهاى اصلى و اجتماعى بشر بوده و هست و در کانون نهاد هر کس ، چنین امیدى موجود است . و حضرت مهدى نور این امید است .
همه ادیان و مذاهب بشرى بدان خبر داده و کسى را نام برده اند که او مهدى خواهد بود.
ارمیاى پیغمبر در تورات از جنگى عظیم و جهانى خبر مى دهد که دو سوم مردم زمین را نابود مى کند. سپس پادشاه عادلى آید و جهان را اصلاح فرماید.
زبور داود، از آمدن مصلحتى نوید مى دهد که دریا تا دریا را داد کند و جمیع امتهاى جهان اطاعتش کنند.
یهود و جهودان ، ((عزیر)) نبى را مهدى مى دانند.
مسیحیان و ترسایان ، ((مسیح )) را مهدى مى خوانند.
نزد گبران و زردشتیان ، نام مهدى ، ((بهرام )) است و فرزند سوم زردشت و یا ((سوشیانت )) است که جهان را پر از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک خواهد کرد.
بودائیان و برهمائیان که 220 فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پیشواى خود را دارند.
ایرانیان باستان ، ((کیخسرو)) را منتظر بودند. مى گفتند روى نهان کرده و باز خواهد آمد.
ولى هیچ یک از ادیان گذشته مانند اسلام ، نظریه ((مهدى )) را محکم و استوار نساخت . نه تنها پیروان خود را به وجود مهدى مژده داد؛ پیروان مذاهب دیگر را متوجه این نظریه نمود و آگاه ساخت که در مذهب خودشان ، اصل وجود مهدى ثابت است
و این یکى از حقهاى بزرگ اسلام بر جامعه بشریت است .
آرى ، عدل مؤ بد از ارمغانهاى اسلام براى اجتماع بشرى است .
حکومت واحد جهانى ، از ارمغانهاى اسلام است .
الغاى تبعیضهاى نژادى و بیان مساوات خلق ، از ارمغانهاى اسلام است .
الغاى طبقات اجتماع و برتریهاى قومى و ملى ، از ارمغانهاى اسلام است .
اینک بایستى به کاوش پرداخت تا معلوممان شود که که مهدى کیست و چگونه کسى است و بایستى چگونه باشد.
نوشته شده توسط : آسمون